لئو تارانتِ 34 ساله، اهل «وُرسِستِر» سه سال پیش در اثر یک حادثه دچار صدمات مغزی شدیدی شد و 8 ماه تمام را در حالت کما گذراند.
ه گزارش خبرنگار باشگاه شبانه باشگاه خبرنگاران جوان، لئو تارانتِ 34 ساله، اهل «وُرسِستِر» سه سال پیش در اثر یک حادثه دچار صدمات مغزی شدیدی شد و 8 ماه تمام را در حالت کما گذراند.
پزشکان تصور میکردند که لئو میمیرد یا در صورت زنده ماندن دچار معلولیت شدید میگردد اما پسازآنکه عدهای از پزشکانِ پیشگام به جمجمه لئو فلز اضافه کردند، حال وی کاملاً بهبود یافت بهگونهای که از آن بهعنوان یک معجزهی پزشکی یاد میشود.
پزشکان
بیمارستان دانشگاه کاونتری به مدت 6 هفته نیمی از جمجمه آسیبدیدهی او را
برداشتند تا بهجای آن ورقههای تیتانیومی کار بگذارند. بالاخره روزی که
لئو از کما خارج شد، گویی زمان بهروز تولدش بازگشته بود چراکه او نه
میتوانست حرف بزند یا راه برود و نه کلاً تکان بخورد. بهگونهای که
پزشکان معتقد بودند او به مراقبتهای بیستوچهارساعته نیاز دارد؛ اما زمانی
که وی بهتدریج دوباره توانست بنشیند و صحبت کند حسابی دکتر مشاورش،
الیزار اُکری را شگفتزده کرد.
اکنون این معجزهی متحرک بهعنوان بازیکن گلف به سر کارش بازگشته است و تنها یادگاری که از صدمات آن حادثه در وی باقیمانده، از دست دادن حس بویاییاش است.
لئو میگوید: پزشکان به من گفتند طبق کتابهای پزشکی من باید میمردم و زنده ماندنم غیرقابلباور بود؛ و اینکه در صورت زنده ماندن حتماً دچار معلولیت بسیار شدیدی میشدم. آنها تصور میکنند تنها دلیلی که این بهبود معجزه اساس مرا توجیه میکند مثبتگرایی خودم است که از مادرم به ارث بردم. مادرم به طرز باورنکردنی مثبت اندیش است. من هم هرگز قبول نکردم که حالم خوب نمیشود.
انتهای پیام/
ه گزارش خبرنگار باشگاه شبانه باشگاه خبرنگاران جوان، لئو تارانتِ 34 ساله، اهل «وُرسِستِر» سه سال پیش در اثر یک حادثه دچار صدمات مغزی شدیدی شد و 8 ماه تمام را در حالت کما گذراند.
پزشکان تصور میکردند که لئو میمیرد یا در صورت زنده ماندن دچار معلولیت شدید میگردد اما پسازآنکه عدهای از پزشکانِ پیشگام به جمجمه لئو فلز اضافه کردند، حال وی کاملاً بهبود یافت بهگونهای که از آن بهعنوان یک معجزهی پزشکی یاد میشود.
اکنون این معجزهی متحرک بهعنوان بازیکن گلف به سر کارش بازگشته است و تنها یادگاری که از صدمات آن حادثه در وی باقیمانده، از دست دادن حس بویاییاش است.
لئو میگوید: پزشکان به من گفتند طبق کتابهای پزشکی من باید میمردم و زنده ماندنم غیرقابلباور بود؛ و اینکه در صورت زنده ماندن حتماً دچار معلولیت بسیار شدیدی میشدم. آنها تصور میکنند تنها دلیلی که این بهبود معجزه اساس مرا توجیه میکند مثبتگرایی خودم است که از مادرم به ارث بردم. مادرم به طرز باورنکردنی مثبت اندیش است. من هم هرگز قبول نکردم که حالم خوب نمیشود.